بازهم نهم ربیع الاول رسید؛ این روز را به همه شیعیان امام زمان علیه السلام تبریک می گم.
این روز، روز آغاز امامت و ولایت امام عشق حضرت مهدی علیه السلام هست.
ولی یادمون باشه روز نه ربیع روز ازدنیا رفتن خلیفه دوم نیست! بلکه
با رجوع به کتابهای تاریخی و بررسی آنها به این حقیقت خواهیم رسید که تمامی آنها به اتفاق ماه ذیالحجه را به عنوان مَقْتَل خلیفه دوّم معرفی نمودهاند و با اندکی اختلاف در روز آن، 26 یا 27 ذیالحجه را به عنوان روز مجروح شدن خلیفه دوّم شناختهاند.
شایع شدن روز نه ربیع به عنوان روز کشته شدن خلیفه دوم هم کاملاً برنامه ریزی شده ازطرف کسانی بود که با اصل تشیع مخالفند. حقیقت این است که آنها وقتی دیدند شیعه با این مبنای تفکر عمیق اگر دربین اهل سنت رسوخ کند دیگر نمی شود صدها ملیون از اهل سنت را تحت فشار حاکمان دست نشانده خودشان ساکت وبی ضرر نگه داریند فلذا بازیرکی تمام و با برنامه ریزی عمیق خواستند نفرت ازشیعه را در دل برادران اهل سنت بکارند که بهترین وسیله اش هم همین افسانه نهم ربیع است. چراکه برادران اهل سنت به خلیفه دوم تعصب خاص دارند و دربین شیعه هم هستند افرادی که به اسم عشق به بانوی دوعالم حضرت زهرا سلام الله علیها و برای شاد کردن دل آن حضرت، سراغ اهانت به مقدسات اهل سنت می روند. درحالی که به یقین این کار دل حضرت زهرا را شاد که نمی کند هیچ، بسیار هم ناراحت می کند. چرا که اولاً قصه نهم ربیع سند معتبر ندارد و افسانه ای بیش نیست و ثانیاً به خاطر همین کارها جان بسیاری ازشیعیان حضرت زهرا سلام الله علیها در کشورهای دیگر مثل پاکستان، افغانستان و ... به خطر می افتد.
به تصاویر زیر بنگرید که درجواب اهانتهای عده ای، توسط سلفی های وهابی ملعون، به منظور انتقام از اهانت کنندگان به خلیفه ثانی رخ داده است! فقط فکر کنید آیا اهانت کنندگان در این جنایات شریکند یانه:
خودتونو بگذارید جای یکی از اینها!!
بِأیِّ ذَنب قُتِلَت؟؟!!
ببخشید اگه عکسها ناراحت کننده بود؛ ولی حقیقته!!
حالا نظر امام خامنه ای را دقیق بخوانید:
امام خامنه ای: «بعضیها به نام شاد کردن دل فاطمهزهرا، علیهاالسلام، این روزها و در این دوران ما کاری میکنند که انقلاب را که محصول مجاهدت فاطمه زهراست، در دنیا لنگ کنند! میفهمید چه میگویم؟ بهترین وسیلهای که دشمنان بزرگ انقلاب پیدا کردند برای این که نگذارند انقلاب به کشورهای اسلامی برود، میدانید چه بود؟ گفتند این انقلاب، اسلامی نیست! گفتند اینها دشمن شما- چند صد میلیون مسلمان- هستند! امام بزرگوارمان ایستاد و گفت این انقلاب، اسلامی است؛ شیعه و سنی در کنار هم هستند؛ کنار هم هستند. اگر امروز کسی کاری کند که آن دشمن انقلاب، آن مأمور سیای آمریکا، آن مأمور استخبارات کشورهای مزدور آمریکا، وسیلهای پیدا کند، دلیل پیدا کند. نواری پیدا کند، ببرد اینجا و آنجا بگذارد، بگوید کشوری که شما میخواهید انقلابش را قبول کنید، این است، میدانید چه فاجعهای اتفاق میافتد؟ بعضیها دارند به نام فاطمه زهرا، علیهاالسلام، این کار را میکنند. در حالی که فاطمهزهرا، علیهاالسلام، راضی نیست. این همه زحمت برای این انقلاب کشیده شد. آن مرد الهی، آن وارث واقعی فاطمهزهرا، علیهاالسلام، در زمان ما، آن همه زحمت کشید. این جوانهای پاک ما اینجور رفتند خونهایشان را ریختند تا انقلاب را بتوانند عالمگیر کنند. آن وقت یک نفری که معلوم نیست تحت تأثیر کدام محرکی واقع شده، به نام شاد کردن دل فاطمه زهرا، کاری بکند که دشمنان حضرت فاطمهزهرا را شاد کند.»
آیت الله العظمی مکارم شیرازی هم در پاسخ به استفتائی در مورد روز نهم ربیع میفرمایند: روایتی با عنوان رفع قلم در آن ایّام مخصوص در منابع معتبر نداریم. و ثانیاً: بر فرض چنین چیزی باشد که نیست مخالف کتاب و سنت است و چنین روایتی قابل پذیرفتن نیست و حرام و گناه در هیچ زمانی مجاز نیست همچنین سخنان رکیک و کارهای زشت دیگر. و ثالثاً: تولّی و تبرّی راههای صحیحی دارد نه این راههای خلاف.
این هم فتوای آیت الله وحید خراسانی:
سوال ازمحضر ایشان:
بسم الله الرحمن الرحیم
ما جمعی هستیم ساکن در محلی که اهلسنت زندگی میکنند و آنها ما را کافر میدانند و میگویند شیعه کافر است در اینصورت آیا ما هم میتوانیم با آنها معامله به مثل کنیم و همانطوری که آنها ما را کافر میدانند ما هم با آنها معامله کفار کنیم. مستدعی است وظیفه شرعی ما را در مقابل این حملات بیان کنید.
واما پاسخ:
بسم الله الرحمن الرحیم
هر کس شهادت به وحدانیت خداوند متعال و رسالت خاتم انبیاء، صلی الله علیه وآله وسلم، بدهد مسلمان است، و جان و عرض و مال او مانند جان و عرض و مال کسی که پیرو مذهب جعفری است محترم است.
و وظیفه شرعی شما آن است که با گوینده شهادتین هر چند شما را کافر بداند به حسن معاشرت رفتار کنید، و اگر آنها به ناحق با شما رفتار کردند شما از صراط مستقیم حق و عدل منحرف نشوید، اگر کسی از آنها مریض شد به عیادت او بروید، و اگر از دنیا رفت به تشییع جنازه او حاضر شوید، و اگر حاجتی به شما داشت حاجت او را برآورید، و به حکم خدا تسلیم باشید که فرمود: «ولاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى» و به فرمان خداوند متعال عمل کنید که فرمود: «ولاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَى إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا» والسلام علیکم و رحمة الله
این خاطره آیت الله مرعشی هم بسیار تکان دهنده است:
حضرت آیت الله العظمی مظاهری در نقل خاطرهای از استادشان آیت الله مرعشی نجفی میفرمایند: «خدا رحمتش کند، درجاتش عالیست، عالیتر کند، مرحوم آیت الله مرعشی، من مکاسب پیش ایشان خواندم، هم کفایه خواندم، هم مکاسب... ایشان بنایشان این بود برای اینکه خسته نشوند، یک قصهای گاهی اوقات یا خیلی از اوقات در میان درس برای شاگردها میگفتند و یکی از قصههایشان این بود که میگفتند:
پدر من از علمای نجف بوده یک شاگرد سنی داشت، این فرد میخواست برود کردستان و کرمانشاه، با پدر من خداحافظی کرد و رفت، پدر من آمد ایران و رفت مشهد، در زمان برگشت قافله ما غروب به کرمانشاه رسید، من خیلی وحشت کردم که حالا چه میشود، آن وقت وضع کرمانشاه و وضع کردستان به خاطر شیعه و سنیگری خیلی بد بود، ناگهان آن شاگرد من پیدا شد، خیلی با من گرم گرفت و بالاخره با زور و رودربایستی من را خانه برد خیلی هم خدمت کرد به من، بعد آخر شب به من گفت: آقا ما یک جلسهای داریم شما بیاید برویم توی این جلسه، گفتم میآیم، خلاصه مرا بردند توی آن جلسه، وقتی نشستم توی جلسه، دیدم این سبیل گُندهها، سبیل کشیدهها میآیند، تعجب کردم، چه خبر است، یک وقت مَنقَلی پر از آتش که آتش زغالی که اَلُو داشت، اینرا هم آوردند، یک مجمع را هم آوردند گذاشتند روی این آتشها، روی این منقل .من تعجب کردم، ترس هم منرا گرفته بود که اینها چه کار میخواهند بکنند، یکوقت دیدم یک جوانی زیر غُل و زنجیر، قیافهای شبیه مردم همدان داشت، آوردند. یک سفره چرمی هم پَهْن کردند، او را نشاندند روی سفره چرمی و کسی با یک ضربت گردنش را زد، آن مجمع که داغ بود گذاشتند روی گردن اینکه خون بیرون نیاید، غُل و زنجیرها را هم باز کردند این هی دست و پا میزد اینها هم قاه قاه میخندیدند. من غش کردم.
بالاخره قضیه تمام شد و من در حال غش بودم، کمکم مَرا به هوش آوردند اما آن موقعی که نزدیک بود به هوش بیایم میدیدم با هم زمزمه دارند، این شیعه است اینرا هم بیاورید دومیاش باشد، آن طلبه میگفت: نه بابا من درس پیش ایشان خواندم، این از آن سنیهای داغ است معلم من بوده، بالاخره من را نجات داد، آمدیم خانه، وقتی من حال آمدم، این طلبه به من گفت: آقا من سنی هستم، اما مُرید شما هستم، میدانید شما را خیلی دوست دارم، نمیخواستم ناراحتتان کنم، اما بُردم آنجا یک پیام بدهید به علمای نجف و پیام این، که شما عُمَرکُشون کنید ما هم اینجور میکنیم، ما رسممان است یک شیعه را یک جایی پیدا میکنیم زندانیاش میکنیم غُل و زنجیر میکنیم تا شب چهارشنبه، شب چهارشنبه همه ما جمع میشویم برای رضایت خدا، قربة الی الله اینرا میآوریم و این بلا را به سرش میآوریم که تو دیدی.»